خالق تابلوی نقاشی دختری با گوشواره مروارید همچنان یک هنرمند مرموز به جای مانده است
به گزارش وبلاگ همصحبت، ایسنا/ براساس خبرهای بدست آمده، خالق تابلوی نقاشی دختری با گوشواره مروارید همچنان یک هنرمند مرموز به جای مانده است.
انتظار می رود بازدید نمایندگان بسیاری به نمایشگاه بزرگ ورمیر بروند که برای نمایش آثار استاد چیره دست عصر طلایی هلند که از آدینه در موزه ملی آمستردام برگزار می گردد.
موزه ملی آمستردام پیروز شده 28 نقاشی اثر یوهانس ورمیر یعنی 75 درصد از تمام نقاشی های بجای مانده از این هنرمند را برای نمایشگاه جمع آوری کند. تعداد نقاشی های این نمایشگاه هفت عدد بیشتر از نمایشگاه بزرگ قبلی آثار ورمیر است که حدود 30 سال پیش برگزار شده بود.
وقتی صحبت از ورمیر به میان می آید، تعداد نقاشی ها اهمیت زیادی پیدا می نمایند؛ چرا که او در مجموع نقاشی های زیادی خلق نکرد. با توجه به نوع شمارش و معیارهای شمارش آثار ورمیر، تعداد نقاشی های او بین 40 تا 45 مورد متغیر است. فقط 35 مورد از نقاشی های قرن هفدهمی این هنرمند اکنون وجود دارد.
نقاشی های بجای مانده، مهمترین سرنخ هایی محسوب می شوند که از این هنرمند مشهور برایمان به جای مانده است. ورمیر در سال 1632 میلادی به دنیا آمد و اغلب در دو اتاق خانه اش نقاشی می کشید، او به ندرت نقاشی می کرد، اسناد و مدارک کمی از خود به جای گذاشت و در سال 1675 میلادی درگذشت. ما هنوز هیچ تصویر واضحی از چهره ورمیر کشف ننموده ایم.
با این حال بسیاری از مردم فکر می نمایند، ورمیر را می شناسند. هنر او هیچگاه به میزان امروز محبوب و در دسترس نبوده است و تصویر نقاشی های تحسین شده او همانند دختری با گوشواره مروارید بارها بازتولید و فتوشاپ شده است.
تغییر چشمگیر در محبوبیت ورمیر پس از دو نمایشگاه اختصاصی و بزرگ این هنرمند در گالری ملی هنر واشنگتن و موزه مائریتشویس در لاهه در سالهای 1995 و 1996 شکل گرفت. نخستین نمایشگاه اختصاصی آثار ورمیر 21 نقاشی این هنرمند را گردهم آورده بود.
با توجه به کمبود اطلاعات درباره زندگی ورمیر ، نویسندگان، فیلمسازان و سایر هنرمندان نیز به وسیله تخیل و خلاقیت اشتیاق به این هنرمند را افزایش داده اند. بعضی از رمان ها و فیلم ها فضای خالی نقاشی های خانگی ورمیر را با روایت های شخصی پر نموده اند و بعضی دیگر کوشش نموده اند برای روش مرموز فعالیت هنری او پاسخ پیدا نمایند.
اروین اولاف هنرمند هلندی که با الهام از ورمیر آثار هنری خلق می نماید، معتقد است که ورمیر را نمیتوان به عنوان هنرمندی در نظر گرفت که پرتره خلق می نماید بلکه او با یک یا دو شخصیت داستانی را روایت می نماید، همانند کسی که نامه می خواند، از پنجره بیرون را دیدن می نماید یا ظرف شیر در دست دارد. همین سادگی است که مخاطب را به خلق داستانی در ذهنش تشویق می نماید.
تریسی چوالیر که یک نویسنده است در اواخر دهه 90 میلادی خلق رمانی درباره دختری با گوشواره مروارید را شروع کرد. او از همان ابتدا ویژگی های تعیینی را برای این رمان تعریف کرد: رمان کوتاه نخواهد بود، به روایت یکی از شخصیت های داستان خواهد بود و به سبک نقاشی های ورمیر نوشته خواهد شد.
با توجه به اینکه کوهی از تحقیقات و اسناد درباره ورمیر وجود نداشت، چوالیر هم مجبور نبود صدها کتاب درباره ورمیر بخواند تا پیش زمینه ای درباره این هنرمند پیدا کند. او بزرگترین منبع الهام خود را در لیست اموال این هنرمند یافت.
به گفته این نویسنده، تک تک ظروف شکسته این هنرمند حتی لباس های موجود در خانه او چند ماه پس از درگذشت ورمیر لیست شده بود و این لیست به این نویسنده یاری کرد تا دنیای خصوصی ورمیر را تصور کند.
در نتیجه چوالیر رمان پرفروشی را در سال 1999 میلادی با عنوان دختری با گوشواره مروارید منتشر کرد که داستان دختر 16ساله به نام گریت را روایت می نماید که به عنوان خدمتکار برای خانواده ورمیر کار میکرد و به سوژه نقاشی یوهانس ورمیر تبدیل شده بود. به روایت این نویسنده، ورمیر گوشواره مروارید همسرش را برای پرتره معروف قرض گرفته بود.
در سال 2003 فیلمی با اقتباس از این کتاب و با همان عنوان با بازی کالین فرث در نقش ورمیر و اسکارت یوهانسون در نقش سوژه نقاشی ساخته شد. با اینکه داستان کتاب و فیلم تخیلی هستند اما نقش مهمی در محبوبیت و معروفیت نقاشی دختری با گوشواره مروارید داشتند و شمار بسیار زیادی از بازدید نمایندگان را به موزه مائریتشویس محل نگهداری این نقاشی فرستادند.
مدیر موزه ملی آمستردام معتقد است که این فیلم در دسترس مردم نقاطی از دنیا نهاده شد که با ورمیر آشنا نبودند و ناگهان با او آشنا شدند و این فاصله ای که از قرن هفدهم میلادی به جای مانده بود کمتر شد.
مدتی نگذشت که دختری با گوشواره مروارید به یکی از نقاشی ها با بیشترین بازتولید در دنیا تبدیل شد.
در حالی که بعضی از نویسندگان کوشش می کردند شکاف های موجود درباره زندگی شخصی ورمیر را پر نمایند، گروهی دیگر از نویسندگان سعی می کردند از روند خلق نقاشی های او پرده بردارند.
فیلیپ استیدمن در کتابی که در سال 2002 با عنوان دوربین ورمیر منتشر کرد مدعی شد که بی نقصی نقاشی های این هنرمند چیره دست هلندی فقط با استفاده از ابزارهای بصری ممکن بوده است. در حقیقت، استیدمن به فرضیه ای دامن زد که نخستین بار در دهه 20 میلادی مطرح شد و با توجه به آن ورمیر نقاشی هایش را درون یک دوربین تاریک خانه ای در میزان یک اتاق خلق میکرد که همانند یک دوربین سوراخ سوزنی عمل میکرد.
این سوال که آیا ورمیر از ابزارهای بصری برای نقاشی کردن استفاده نموده است یا خیر یکی از موضوعات مهم تحقیقاتی برای مدیران موزه ملی آمستردام بود که برای نمایشگاه بزرگ ورمیر آماده می شدند.
گرگور وبر مدیر نمایشگاه بزرگ ورمیر و نویسنده کاتالوگ آن به این نتیجه رسیده که ورمیر احتمالا وارد دوربین تاریک خانه ای میشد و آنچه که تجربه میکرد را با هنر خودش ترجمه میکرد. به عبارتی دیگر او از این دستگاه بصری به عنوان ابزاری در کارگاهش استفاده نمیکرد ولی آن را به عنوان منبع الهامی بکار می گرفت که نحوه به تصویر کشیدن نور و منظره را تحت تاثیر قرار میداد.
با توجه به فرضیه های مختلفی که مطرح می گردد و با در نظر گرفتن فقدان مدارک لازم برای اثبات آنها، کارشناسان معتقدند برترین روش برای پیدا کردن سرنخ هایی درباره روند نقاشی کردن ورمیر، آنالیز لایه های نقاشی او است.
پیشرفت های علمی در آنالیز نقاشی ها به محققان یاری نموده تا ابعاد بسیار ریزبینانه روند نقاشی کردن او را درک نمایند. البته این آنالیز ها دانش ما درباره ورمیر را بطور چشمگیر تغییر نمی دهد اما می تواند در درک مواد اولیه مورد استفاده و تغییرات آنها در طول زمان موثر باشد.
عکسبرداری با استفاده از اشعه مادون قرمز تعیین نموده که نقاشی دختری با گوشواره مروارید به نحوی خلق شده بود که سوژه نقاشی مژه داشت، اما اکنون مژه های او وجود ندارد. بعلاوه تعیین شد که این دختر در یک فضای بزرگ و ساده نقاشی نشده بود و پیش تر در پس زمینه او یک پرده سبز وجود داشته که در طول زمان به علت ایجاد تغییرات شیمیایی محو شده است.
در حال حاضر، برترین روش برای بازدید نمایندگان موزه ملی آمستردام شاید دیدنی نقاشی های او روی دیوار باشد.
منبع: همگردی