نقد فیلم حکایت دریا؛ حکایت عجیب آقای فرمان آرا!
به گزارش وبلاگ همصحبت، فیلم حکایت دریا آخرین ساخته بهمن فرمان آرا بعد از طلا و خروج سومین فیلم مهمی است که با تعطیلی موقت سینماها به صورت آنلاین اکران شده است.
نقش بهمن فرمان آرا در سینمای ایران انکار ناپذیر است. تهیه کننده فیلم هایی چون در امتداد شب پرویز صیاد، شطرنج باد محمدرضا اصلانی، کلاغ بهرام بیضایی و دایره مینای داریوش مهرجویی حتی اگر خودش هم فیلمساز نبود جزو چهره های موثر سینمای ایران می شد. حالا که فیلم هایی مثل بوی کافور، عطر یاس و شازده احتجاب را هم از او به یادگار داریم. همین کارنامه پربار باعث می شود نوشتن درباره حکایت دریا آخرین فیلم بهمن فرمان آرا تبدیل به وظیفه ای سخت شود.
چشم مسلح به سینما نیاز نیست تا تشخیص بدهیم حکایت دریا فیلم بدی است که از فیلمنامه تا اجرا دچار ضعف های جدی است. مشکل این جاست که درباره فیلمی از بهمن فرمان آرا حرف می زنیم. یکی از پیشکسوتان مهم سینمای ایران که وقتی دهه هشتاد با فیلم بوی کافور، عطر یاس بعد از نزدیک به سه دهه به سینما بازگشت همچنان اثرش قدرت شگفت زده کردن مخاطب را داشت.
حرمت سابقه آقای فرمان آرا البته سر جای خودش ولی در بررسی فیلم حکایت دریا باید به این نکته اشاره کرد که ساحت هنر با عرصه ورزش فرق دارد و به این مفهوم شاید پیشکسوتی در عرصه هنر چندان معنای خاصی نداشته باشد. در عالم ورزش، ورزشکار پا به سن که می گذارد قوای فیزیکی اش اجازه نمی دهد به کارش ادامه بدهد. به همین دلیل لقب پیشکسوت برای یک ورزشکار معنا دارد اما در عرصه هنر و تفکر تا آخر عمر می شود ذهن را روشن و شفاف نگهداشت و اثر هنری تولید کرد.
مارتین اسکورسیزی در هشتاد سالگی فیلم مرد ایرلندی را می سازد. یک اپیک (حماسه ) شگفت انگیز در باب تاریخ آمریکا با ارجاعاتی به سینمای خودش. فیلمی که میخکوبتان می کند. کلینت ایستوود را دوست داشته باشید یا نه نمی توانید منکر اثرگذاری فیلم هایش شوید. آنیس واردا یکی از جذاب ترین مستندهای سال های اخیر یعنی چهره ها، مکان ها را یکی دو سال قبل از مرگش ساخت.
نتیجه ساده اش این که کارنامه پربار هیچ هنرمند و سینماگری نمی تواند مانع از نقد و بررسی آثارش شود و فقط توقع ها را بالاتر می برد. برای همین حکایت دریا فیلمی است که می تواند مخاطب سینما را عصبی کند. این حجم از ساده انگاری در اجرا و روایت توهین به تماشاگر سینماست.
حکایت دریا مثل فیلم های دیگر فرمان آرا یک کاراکتر محوری روشنفکر دارد که خود کارگردان هم نقش اش را بازی می کند. طاهر نویسنده ای است که دچار بحران شده. هم بحران پیری و هم بحران روشنفکری. بحرانش هم با شعارزدگی وحشتناکی توام است. طاهر غصه می خورد که دیگر شاملوها و گلشیری ها و کیارستمی ها در این جهان نیستند. اصل ماجرا این است که البته فقدان
آدم های بزرگ بی جانشین درد بزرگی است اما این که طاهر از زندگی بیزار شده چون به نظرش جهان سطحی است فقط نشانه ای از تفرعن اوست به جای آن که همدردی مخاطب را برانگیزد.
از آن طرف ژاله همسر او می خواهد از طاهر جدا شود. دکتر البته به او توصیه می کند در این شرایط افسردگی شوهرش دست به این کار نزند. جالب است که کارگردان ژاله را در موضعی تصویر می کند که از طرف دکتر سرزنش می شود چرا می خواهد طاهر را رها کند در حالی که نود دقیقه تحمل طاهر برای تماشاگر هم غیرممکن است چه برسد به زنی که چند دهه با او زندگی کرده باشد!
دست آخر هم می فهمیم طاهر مرد بی بند و باری بوده که با دوست زنش روی هم ریخته. چیزی که موقع دیدن حکایت دریا دائم مغزم را می جوید این بود که با چنین تصویری که یک کارگردان روشنفکر ما از مردی روشنفکر ارائه می دهد چه طور توقع داریم مردم نسبت به روشنفکران ایرانی حس همدلی داشته باشند یا حتی از آن ها استقبال کنند؟ روشنفکر این فیلم از آن آدم های برج عاج نشین است که به زمین و زمان غر می زند و معلوم نیست حاصل کار خودش برای بهتر شدن جهان چیست.
روشنفکری که فقط از خلال حرف های این و آن می فهمیم آدم متفکر و عمیقی بوده وگرنه در حرف ها و سکنات خودش هیچ نشانه ای از این که طاهر نویسنده ای عمیق است نمی بینیم. مگر این که خواندن خانواده تیبو را از علایم روشنفکری محسوب کنیم.
به این شخصیت پردازی نه تنها ضعیف که اعصاب خردکن اضافه کنید که کاراکترهای فرعی فیلم عملا هیچ نقشی در پیشبرد درام ندارند. حتی پروانه که قرار است حضورش شوکی به طاهر و ژاله و تماشاگر وارد کند عملا شخصیتی خنثا از کار درآمده که با کمی دستکاری می توانست از قصه حذف شود و ماجرای بی وفایی طاهر محدود به دیالوگ های زن و شوهر شود.
بدتر از آن امیر دشتی است. کننده جوانان معترض سرخورده که می خواهند از کشور خارج شوند و به هر جایی بروند که ویزا لازم ندارد. شعاری تر و سردستی تر از این نمی شود. دیالوگ های بین امیر دشتی و طاهر از فرط شعاری بودن حیرت انگیزند. کلمه اول جمله هر کدام را که بشنوید تا آخرش را حدس می زنید. هوش زیادی هم نمی خواهد. بازی های سرد و تخت صابر ابر و بهمن فرمان آرا به ابزورد بودن این دیالوگ ها و موقعیت اضافه می کند. اصلا در فیلم حکایت دریا هر موقعیت و دیالوگی قابل پیش بینی است. خیلی زود می فهمیم که هوشنگ در خیال طاهر است. هر چند آن سکانس کوتاه حضور علی نصیریان دلنشین ترین لحظه فیلم است.
به کاراکترهای پانته آ پناهی ها و رویا نونهالی که حتی نمی شود در حد اشاره پرداخت. گویا تعریف و تمجید از رویا نونهالی در نقش زن بی صدای فیلم خانه ای روی آب هم به مذاق آقای کارگردان و هم خانم بازیگر خیلی خوش آمده که تصمیم گرفته اند در فیلم حکایت دریا حضوری به همان سبک و سیاق را تکرار کنند. غافل از این که آن چه بازی رویا نونهالی را در فیلم خانه ای روی آب برجسته کرده بود تاثیرگذاری شخصیتی بود که نقش اش را بازی می کرد با وجود این که دیالوگی نداشت.
در حکایت دریا بازیگران می آیند و دو سه دیالوگ روی هوا خطاب به هم می گویند و همین حضورها باعث شده یکی از پرستاره ترین فیلم های سال های اخیر باشد و البته یکی از بی خاصیت ترین هایشان.
فرمان آرا در فیلمش روشنفکر ابتری را تصویر کرده که البته به نظر می رسد خیلی به او می بالد که خودش نقش اش را بازی کرده است. طاهری که باعث می شود از چه روشنفکر است بیزار شوید و به نظرتان آدم های بی خاصیتی بیایند که گوشه ای نشسته اند و فقط به جهان و زندگی با نفرت خیره شده اند. این احتمالا بزرگترین مشکل فیلم است که طبعا از دیدگاه کارگردان و از فیلمنامه می آید اما در اجرا و کارگردانی هم چیز دندان گیری در انتظارمان نیست.
حیرت انگیز است که فرمان آرا اجرایی تا این حد بد در فیلمش ارائه داده است. تقریبا شاهد بدترین بازی های کارنامه بازیگران فیلم هستیم. موسیقی ارکسترال حجیم پیمان یزدانیان خواسته تمام کمبودهای فیلم را بپوشاند و در نتیجه از جایی به بعد خوش تبدیل به یکی از نقاط ضعف فیلم می شود.
آن سکانس های دوربین ثابت روی دریای مواج می توانست به لحاظ بصری کمی تسکین دهنده باشد اما کارگردان این ریسک را نمی کند که دوربینش را بیش از چند ثانیه روی آن نگهدارد. فرمان آرا از عامه پسندترین فرمول های ممکن بصری و فیلمنامه ای در حکایت دریا استفاده کرده است.
در ساده ترین میزانسن ها، دکوپاژ و زاویه دوربین و حرکتش از صورت یک بازیگر به بازیگر دیگر در حد فیلم های اول یک کارگردان است. بدترین سکانس فیلم نمای آخر است. شعاری ترین نماد فیلم. وقتی سربازها اسلحه به دست به سمت ماشینی می آیند که در آن پیرمرد روشنفکر نویسنده نشسته و جوان معترضی که نمی دانیم چه بلایی سرش آمده است. اگر روشنفکران این جامعه در حد و اندازه طاهر فیلم حکایت دریا باشند بعید است برای نابودی شان به اسلحه نیازی پیدا شود. طبق قانون بقا خودشان منقرض می شوند!
خلاصه این که حکایت دریا حکایت عجیبی است از مردی که در سینمای ایران به هوش و بذله گویی و رندی شهرت دارد و حالا در آخرین فیلمش اثری عنق ساخته با کاراکتر هایی عنق تر که نه تنها قصه شان کشش و جذابیت دنبال کردن ندارد که حتی سبب نفرت مخاطب از قشری می شود که فیلمساز تصویرشان کرده است.
نقد فیلم حکایت دریا بازتاب دیدگاه های شخصی نویسنده است و لزوما موضع وبلاگ همصحبت مگ نیست.
نقد فیلم شبکه اجتماعی؛ بهترین فیلم یک دهه اخیر از نظر کوئنتین تارانتینو
منبع: دیجیکالا مگ